حـآلَمـ بَدِهـ عَصـَبی اَمُ نـآرَحَتـُ اَفـسُردهـ
مَن خَسَم عَ پَرسِهـُ فَریاد. ..xaxXxax
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
جیگـــــــــــــــرا.... | 0 | 275 | sahel |
استاتوسای خنده دار:دی | 0 | 262 | sahel |
تستـــ چشمـــــ پزشکـــــی: | 0 | 275 | zeynab |
☆•-(صدا و سیمای ابران)-•☆ | 1 | 273 | mohammad |
ااینم صرفا جهت جلوگیری از کپک زدن انجمن:) | 1 | 243 | mohammad |
لیاقت میخواد.... | 2 | 275 | sahel |
میگن مستحبه اذان تموم شد افطار کنید... | 1 | 244 | mohammad |
امروز تو اتوبوس يه پسره خودشو به حاملگي زده بود… | 0 | 230 | sahel |
هــر کســـــی را بهـــــر کــــــاری ســــــــاختنـــد ... | 0 | 178 | zeynab |
+|:))))))|+ | 1 | 186 | mohammad |
پسره زیر پست دختره کامنت گذاشته میگه ؟
تولدت مبارک ان شاالله 93 ساله بشی
دوباره کامنت میده :
78 ﺳﺎﻟﻪ بشی ،
62 ﺳﺎﻟﻪ بشی ،
53 ﺳﺎﻟﻪ بشی
38 ﺳﺎﻟﻪ ...
شورلوک هولمز هم اینجوری شماره نمیده
اون چیه ک 10 تا پا داره ولی یه جا وایساده راه هم نمیریه
پنج تا هم دست داره ؟
.
.
.
.
.
.
.
لواشک هستش
به کسی هم ربطی نداره
چیستان خودمه میخوام جوابش لواشک باشه
تو نیازمندی ها آگهی زدم :
پورشه پانامرا 2012 فروشی
از دیروز تا حالا 9تا دختر بهم زنگ زدن
مخ 9 تا شونو زدم
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
عصرم میخوام با پیکانم برم سر قرار
اي بخندمااااا
خوشحالی ینی
وقتی عشقت داره خمیازه میکشه تف کنی تو دهنش
.
.
.
.
.
دیگه من اینطوری خوشال میشم راضی باشین ازم
ﺧﺒﺮ ﻓـﻮرﯼ :
ﺷﻨﻮﻧﺪﮔﺎن و بینندﮔﺎن عزیز ﺗﻮﺟﻪ فرمایید
ﺗﻮﺟﻪ ﻓﺮﻣﺎیید !!
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
لااااااس وگاااااااااس
ﺷﻬﺮ ﻋﺸﻖ و ﺣـــــــﺎل
آزاااااااااااااد ﺷﺪ
""غفــلــــتِ "" مـــــآ
از "" غِـیبــتِ "" تــو ؛ غـَـم اَنگــیز تـَـر اَســت...!
اللهم عرفنی حجتک ...!
پرسیدند :
آیا آدم گنهکار هم می تواند امام زمانش را ببیند ؟
جواب دادند :
شمر هم امام زمانش را دید ؛ اما نشناخت...!
اللهم عرفنی حجتک...!
از دانایی پرسیدند : نظر شما در مورد امام علی (ع) چیست ؟
ایشان پرسید : بهترین مکان کجاست ؟
گفتند : مسجد !
پرسید : بهترین جای مسجد کجاست ؟
گفتند : محراب !
پرسید : بهترین عمل چیست ؟
گفتند : نماز !
پرسید : بهترین نماز چیست ؟
گفتند : نماز صبح !
پرسید : بهترین قسمت نماز ؟
گفتند : سجده !
پرسید : بهترین قسمت بدن ؟
گفتند : سر !
پرسید : بهترین قسمت سر ؟
گفتند : پیشانی !
پرسید : بهترین ماه ؟
گفتند : رمضان !
پرسید : بهترین شب ؟
گفتند : شب قدر !
پرسید : بهترین نحوه مردن ؟
گفتند : شهادت !
آنوقت گفت :
مولا علی در ماه رمضان در شب قدر در مسجد در محراب در حال نماز !
آن هم نماز صبح ، در سجده فرق مبارکشان را شکافتند و آن حضرت را به شهادت رساندند...!
کافــر ! دل من در گره مـوی تــو بنـد است...!
مومـن شـده بر قبلـه ی گیسـوی تــو بنـد است...!
تـا چشـم تـو را دیـد ؛ دلـم بنـد دلـت شـد...!
چـون شیـر کـه بـر چشمـه ی آهـوی تـو بنـد است...!
چشمـان تــو کوفـه سـت ؛ مدینـه سـت ؛ حجـاز است...!
دل در شکـن گوشـه ی ابـروی تــو بنـد است...!
هـر روز غـزل خوانـی و انـگار نـه انـگار...!
یک دل کـه نـه ! صـد دل بـه النگـوی تــو بنـد است...!
ای کاش مـرا تنـگ در آغـوش بگیـری...!
محبوبـه ! دلـم بیـن دو بازوی تــو بنـد است...!
تــو یک غزل بکـری و درگیــر تــو شاعـر...!
بـا معجـزه ی عشـق بـه جادوی تــو بنـد است...!
آهای کجا رفته ای...!
لااقل خاطراتت را هم می بردی...!
روز های بودنت را .... یاد های بجا مانده ات را...!
دوستت دارم هایت را...!
و تمام اشک هایت روی شانه ام را...!
کاش فقط رفتن ؛ اینها را هم می بردی...!
اینجا به کنار من ، نه به آنها خوش می گذرد ؛ نه به من...!
در عمق سیاه تنهایی من ؛ در این حجم کرخته نمور...!
سخته شان است...!
گاهی حتی به یاد گذشته شان اشک می ریزند...!
ولی من دلداریشان می دهم...!
خوابشان می کنم...!
اما من چه !!!؟
روز های مَدیری ست که خواب به چشمانم نیامده...!
باورت می شود !!!؟
یا می گذاری به حساب دروغ های به وقت نیاز انسان ها !!!؟
من اینجا بی هیچ دلخوشی تکرار می شود...!
برای محکم کاری ، سرنوشتم را حبس کرده ام ؛ تقدیرم را هم...
نکند دوباره کار دستم دهد !!!
راستی اشک هایم خیلی وقت است که خشک شده...!
و نگاهم !
به دری که زیر فشار های سنگین حجم تنهایی من ؛ زنگ زده !!!
نفس می کشم...!
تنها کاری که از دستم بر می آید...!
و دلم را هم از جا کنده ام ؛ گوشه ای گذاشته ام برای بازی روزگار...!
خسته شدم...خسته شده بودم بس که تنگ می شد...بس بهانه می گرفت...!
می شنوی !!!؟
آی عروسک چوبی من...!
تو تنها یادگار منی از آن روزها...!
با توام...!
هرچه باشد درکم که می کنی...نه !!!؟
نمی دانم چرا خوب نمی شوم...!
شاید قرص هایم را جابجا می خورم...حواسم که مدت هاست پیش تو مانده...!
پس هم که نمی آوریش...!
نمی دانم...
ولی همینطور هم خوب است...!
در عمق سیاهی و تباهی...
من اینجا هرچه نباشم ؛ خوشحال که هستم...!
که هنوز هم با زبانی که لال شد بعد رفتن تو !!!
با دیوار ها حرف می زنم...!
و دست هایم هنوز می نویسند...
هر چند خطم خوب نیست...!
راستی ؛ نگران من نباش !!!
گرسنه نیستم...!
آنقدر اینجا غصه دارم ؛ که هر روز سیرم می کنند... از زندگی !!!
آرزو هایم را هم گذاشته ام در کوزه ...!
و با آبشان قرص هایم را می خورم...!
تو ولی نگران من نباش...!
من خوبم ؛ میفهمی که !!!
فقط هر وقت تنها شدی ...
فقط هر وقت که تنها شدی ؛ می دانم که می دانی هنوز...
طبق عادت همیشگی ام...
در هجوم تاریکی ثانیه هایی که حرف ها لال اند !!!
و تنها صدای بغض ضعیف دل شکسته و خاک آلود من...
از دور به گوش می رسد !
منتظرت هستم...
بیا...!
او حاضر است
ولی
ظاهر نیست!
ما ظاهریم
اما
حاضر نیستیم!
او
منتظر
حضور ماست
و ما
منتظر
ظهور اوییم...!
خدا کند که
ما حاضر شویم
تا او ظاهر شود…
درغیبتش مقصریم
و در ظهورش موثر !!!
اللهم عجل لولیک الفرج...!
تو کریم اهل بیتی و من تهی دست و فقیر
ای عصای دست مادر دست ما را هم بگیر
------------------------
امام حسن (ع):
براى دنيايت چنان كار كن كه گويا هميشه زندگى ميکنى
و براى آخرتت به گونه اى كاركن كه گويا فردا خواهى مُرد
و اگر عزّتى بدون بستگان و شكوهى بدون سلطنت خواهى
از معصيت و نافرمانى خدا به طاعت و فرمانبرى خداوند عزّوجلَّ درآى
------------------------
ميلاد باسعادت امام حسن(ع) مبااااارك باد
ی باغ پر از فلفل سبز
پر از فلفل قرمز
فلفل قرمز تند تند
فلفل درختی
سس کچاپ تند ؛ فلفل پشت درختا ؛ حوری فلفلی
فلفل اینجا فلفل اونجا فلفل همه جا
.
.
.
.
.
.
.
.
میثم در حال توصیف بهشت برای ی هندی ک ایمان بیاره
فرق تقلب کردن دخترا و پسرا
پسرا :
بغل دستی : ممد این کتاب ! صفحه 240 جوابش نیس ک لامصب
اون برگه A4 ک بهت دادم از گلوت پایین نره کصافط
ممد : مرض ، هنو ننوشتم ، سریع جزوه رو ببین پیدا میکنی بچه ها منتظرن
پشت سری : هوووی جواد ! جواب سوال 4 رو نوشتم کف کفشم ،
پامو آوردم بالا سریع بنویس ، اگرم خواستی درش بیار دست به دست بده بره
ممد : بیا برگه علی داره دست به دست میشه الان میرسه به ما
دخترا :
الهههه ههه .... الــــــــهههههه ههه ... الههه ههه هه ه هه ه ه هه ه
(الهه در حال نوشتن بطور وحشیانه ای با ی لبخند ملیح )
مهشییییییدددددد ... مههههشییییید .... مـــهشـــــــــــــــید تووو رووووو خدااااااااااااااا
مهشیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد
مهشید : ننوشتم بابا ، برگم سفیده ، اه
مهشید دو دقیقه بعد : استـــــــــاد ؛ برگه هامون تموم شدن ، ی برگه دیگه میشه بدین ؟
آدم ها همدیگر را پیدا میکنند...!
از فاصله های خیلی دور...!
از تـهِـ نسبت های نداشته...!
انگار جایی نوشته بودند کـهـ
اینها باید کنار هم باشند...!
میشوند همدم...
میشوند رفیق...
میشوند دوست...
اصلا میشوند جانِ شیرین...!
درست مینشینند روی طاقچه دل هم...!
حرف هایشان یک جور خوبی دلنشین است...!
دل برای خنده هایشان ضعف می رود...!
اصلا بودنشان شیرین است...!
وقتی هم که نیستند ؛
هی همدیگر را مرور می کنند و مدام ؛
گوش به زنگ آمدن هم هستند...!
خدایا این آدم ها را نگیر از هم...!
یـﮧ موقعی هَست که هی اَز {خودتـــ} میپرسی
اونم دلش برآم {تـَنگ} میشــﮧ یآ نـَــﮧ ؟! ..
یا همینقد که دوسـِـش دآرَم {دوسَم دآره} یا {نـَــﮧ} ..
یا اصن بهم {فکر} میکنــﮧ یا نـﮧ ؟؟
یـﮧ دَفعـﮧ گوشیت {زَنگ} میخوره ..
وقتی {عَکسِشو} روی گوشـــیت میبینی ....
بـﮧ جَوآب {هَمــﮧ} سوآلآت میرِسـی ..
انگآر بهتَرین {لَحظــﮧ} دُنیآس...!
صبرم از کاسه دگر لبریز است
اگر این جمعه " نیاید ". چه کنم؟
آنقدر من خجل از کارخودم
اگر این جمعه" بیاید" چه کنم؟
هر وقت رفتین در یخچالو باز کردین و دیدین چیزی توش نیس
حتما یه قلوپ آب بخورید...!
که یخچال فک نکنه ضد حال زده بهتون
کثافط دراز
سفید احمق مستطیلی
وقتی میرم بانک به جای اینکه یه شماره بگیرم
پنج شیش تا میگیرم
.
.
.
.
.
.
.
اینطوری آدمی که بعد از من میاد
وقتی هی شماره هارو اعلام میکنن میبینه کسی نیس
از خوشالی تا دمه باجه ذوق مرگ میشه
من اینطوری به فکر شاد کردن ملتم...یاد بگیر...!
رفتم سوپری دیدم جلو مغازه نوشته :
اینجا مجهز به دوربین مدار بسته می باشد
پرسیدم این دوربین مدار بسته کجاس ؟
اشاره به قاب بالای سرش کرد که دیدم نوشته : " الله "
و گفت : این بهترین دوربین مدار بسته دنیاس !
.
.
.
.
.
خیلی حرفش تاثیر گذار بود !
همینطور که اشک میریختم چنتا چیبس دزدیدم
گاهـی معشـوق ...
بـر خلـاف قـانـون "فیـزیـک" عمـل می کنـد! ...
هـر چـه بـه او "نـزدیکتـر" مـی شـوی؛
"دورتـر" بـه نظـر مـی رسـد ...
هـر چـه فاصلـه اش بیشتـر مـی شـود ؛
"بـزرگتـر" بـه نظـر مـی رسـد ...!!!
چشـم مـی بنـدی ..."مـی بیـنیـش"...!!!
چشـم بـاز مـی کنـی ... "نیـست"...!!!
هـرگاه دیـدی چنیـن اسـت ،
صمیمـانـه بـه خـودت "تسلیـت" بـگـو ...!!!!
رفتـن ڪه بهانـہ نمی خواهد !
گویند روزی شیخ بر منبر مکتب بودندی که یکی از نسوان گفت :
یا شیخ ، سه تا اسم بگویید که آخرش کلمه "الله" باشد !
پس ایشان هم خیلی جدی گفتندی :
1- روح الله
2- سیندر الله
3- پپ گوآردی الله !!!
گویند تمامی نسوان مکتب ، چادرهای خویش جر داده و کشف حجاب نمودندی
و سر به بیابان های ایالت کاتالونا نهادندی
یـک وقـت هــایی هـم هـسـت
که تـمـــام آرزوی زنـدگیت این مــی شــود که"اللهــم عـجل لولـــیک الفــرج"